شما میتوانید به هر یک از فیلمها، سریالها و برنامههای تلویزیونی از 1 تا 10 ستاره بدهید. اما این ستارهها چه کاربردی دارند؟ منظوم بهعنوان یک مرجع ارزشگذاری، آثار را بر اساس همین ستارههای شما، رتبهبندی کرده و لیستی از برترین آثار سینما و تلویزیونی معرفی میکند. در واقع این ستارههای شماست که عیار آثار را مشخص میکند.
میدانستید که نظرات شما درباره فیلمها و سریالها برای خیلیها اهمیت دارد؟ شما در منظوم میتوانید علاوه بر امتیاز دادن، بررسی و نظر خود درباره آثار را بهصورت جذاب، خلاصه و مفید منتشر کنید و از بررسیهایِ حرفهای دیگر کاربران در منظوم بهره ببرید. مطمئن باشید نظرات شما آیندهی سینمای ایران را رقم خواهد زد!
منظوم بزرگترین بانک اطلاعاتی سینما و تلویزیون را فراهم کرده است، اما یک بانک اطلاعاتی به چه درد میخورد؟ منظوم بستری است برای همهی مخاطبان سینما و تلویزیون تا در میان محصولات موردعلاقه خود گشتوگذار کنند و به اطلاعات دقیق، دستهبندیشده و قابل استناد آثار سینمایی و تلویزیونی دست یابند.
---
## **روزی روزگاری در غرب: مرثیهای تصویری برای مرگ، موسیقی و معنا**
**نویسنده: زاویِر**
در دنیای سینمای وسترن، فیلمهای زیادی آمدهاند تا طلوع یا زوال غرب وحشی را به تصویر بکشند، اما *«روزی روزگاری در غرب»* سرجو لئونه، فراتر از یک روایت ژانریست—این فیلم، یک سمفونی بصری و صوتیست که مرگ، انتقام، سرمایهداری و بقاء را در هم میتنَد.
### 🎬 افتتاحیه: تنش از دل سکوت
فیلم با صحنهای آغاز میشود که سه مرد ناشناس با سکوت و طمأنینهای مرگبار منتظر قطاری ایستادهاند. بیینده نمیداند در انتظار کیست یا چه در پیش است. این ابهام با جزئیات بیکلامی مثل صدای قطرهی آب، غژغژ پنکه، و حرکت مگسی در لولهی هفتتیر، تبدیل به **تعلیقی غیرکلامی** میشود—نشانهای از مرگی که در راه است. حتی مسئول ایستگاه، بیخبر از تهدید، فقط حواسش به کار خودش است؛ تضادی ساده، اما عمیق بین وظیفه و خطر.
### 🎩 ورود هارمونیکا: افسانهای در غبار
با ورود مردی با کلاه سفید و سازدهنی به دست، بیننده همچنان در تاریکی باقی میماند. تنها با مرگ سریع سه مرد مقابلش میفهمیم که با شخصیتی مرموز و قدرتمند طرفیم. برتریاش نه از طریق دیالوگ، بلکه با **زبان تصویر** به مخاطب القا میشود—این همان زبان لئونهست.
### 🧠 روایت ضدکلیشه: قربانیای دیگر، نه آنکه فکر میکردیم
در یکی از شوکآورترین لحظات فیلم، *فرانک* (با بازی خیرهکنندهی هنری فوندا) کودک خردسالی را به قتل میرساند. در نقطهای که ذهن مخاطب تصور میکند «کودک زنده مانده و برای انتقام بازگشته»، فیلم مسیر دیگری را انتخاب میکند. هارمونیکا نه قربانی همیشگی است، نه انتقامجوی استاندارد—او نماد **زخم ابدیست که بیآنکه فریاد بزند، میخروشد**.
### 🎼 موسیقی: شخصیت چهارم فیلم
تمهای منحصربهفردی که انیو موریکونه برای هر شخصیت طراحی کرده، فراتر از موسیقیاند. تم هارمونیکا، سایهای صوتی از زخمهای قدیمیست، و موسیقی پایانی، لحظهای که ساز در دهان فرانک گذاشته میشود، مانند قفل شدن خاطرهای فراموشنشده در ذهن دشمن است—در هم آمیختن **شکنجه و موسیقی**.
### 🤠 شایان: مردی بین قانون و قانونشکنی
شخصیت *شایان*، خلافکاری با اصول اخلاقی، توازن زیبایی میان خشونت و مرام است. صحنهای که زخم گلولهاش را پنهان میکند، چیزی فراتر از حفظ غروره—بیانی است از اینکه در غرب وحشی، **نشاندادن درد، نشانهی ضعف است**. و رفتار گرم هارمونیکا در پایان، نشان میدهد که میان مردان اسطورهای غرب، احترام بدون کلام ارزشمندتر از انتقام است.
### 🚂 نمادگرایی راهآهن: مرثیهای برای یک دوران
راهآهن نه تنها تمدن را میآورد، بلکه پایان کابویها را هم رقم میزند. لحظهای که هارمونیکا و شایان زمین را به جیل واگذار میکنند، نشان میدهد که در دل خشونت، میتوان جا برای ساختن گذاشت؛ نه تسلیم شدن، بلکه **انتقامِ اخلاقمدارانه**.
---
### ✍️ نتیجهگیری:
*روزی روزگاری در غرب* استانداردهای ساخت یک وسترن کلاسیک را بازتعریف میکند؛ از روایت ضدکلیشه گرفته تا موسیقی شخصیتمحور، تصویرسازی شاعرانه و عمق روانشناختی. این فیلم، بیشتر از آنکه دربارهی شلیکها و اسبها باشد، دربارهی **سکوت، زخم، خاطره، و عبور از خود** است.
مطمئنم اگر دههها دیگر هم بگذرد، هنوز صدای سازدهنی لئونه در ذهن سینما باقی خواهد ماند—همان صدایی که از دل گذشته، آیندهی سینما را فریاد میزند.
(نوشته شده توسط ساختارشکن)
ایشون استاد تاریخ هنر من بودن
فوق العاده انسان متعهد و با سوادی بودن
درود و مهر بر ایشون و
آفریدگار ایران زمین
نگهبانشون
که حتما جوان خوب پاک دوست داشتنی کار ازاد هم دارد اون سیما هم زشته بی لستعداد !!!!داد به گریمور که پسرش سیاوش بی هنری که با پارتی بابا اومده را زن ورزشکار پولدتر که خانوادهداش امریکا هستند !!!!که الان ه طلاق گرفته سیروس گرجستانی می دانست زن بچه زرنگی ندارد سروسامان داد خدا بده شانس