به ازای هر نفری که با دعوت شما در منظوم ثبتنام میکنند 20 امتیاز میگیرید.
لینک دعوت:
اما نکته ای که دراین سریال به طور واضح مشاهده می شود عبور این سریال از خط قرمزهای شرعی است!!
شهرزاد و فرهاد سال هاست درگیر یک رابطه عاشقانه هستند، رابطه ای که شرع هیچگونه موافقتی با آن ندارد. این رابطه که خود یکی از محورهای اصلی این سریال است، بر پایه و اساس باورهای غلط دو خانواده انجام گرفته و دختر و پسری که هیچ گونه محرمیتی با هم ندارند سال هاست که رابطه ای نزدیک و ملاقات های روزانه را تجربه می کنند. البته این رابطه تنها به زمان مجردی شهرزاد ختم نمی شود و حتی بعد از ازدواج با قباد و حتی هنگامی که در حال بچه دار شدن است هنوز به عشق قدیمی خود فرهاد فکر می کند. البته رابطه های نامشروع دیگری در این سریال وجود دارد که خود نوعی القاء فکر است؛ به عنوان نمونه به رابطه فرهاد با رؤیا (آذر) و یا به رابطه ی بابک و مریم می توان اشاره کرد. علاوه بر شهرزاد، هووی او شیرین نیز زن دیگری است که در این قصه وقتی با بی مهری هایی از سوی شوهر خود روبه رو می شود رابطه ی تجاری عاشقانه ای را با یک جوان شروع کرده و می خواهد از شوهرش قباد طلاق بگیرد. البته بحث اصلی ما در این موضوع مربوط به بعد از ازدواج شهرزاد است و چرا شهرزاد بعد از ازدواج هم هنوز به عشق قدیمی خود فکر می کند و حتی زمانی که فرهاد را با آذر می بیند ناراحت می شود و در صحنه ای که در ماجرای گلوله خوردن آذر با فرهاد روبه رو می شود سخنی را می گوید که برای فرهاد خاطراتی را زنده می کند.
این سریال با ورود به شبکه نمایش خانگی طرفداران زیادی رابه خود جلب کرد و این به خاطر محتوای عاشقانه این سریال بود اما با گذشت قسمت هایی از سریال محتوای فیلم موضوع قابل بحثی را به مخاطب انتقال نمی دهد و دارای پیامی خاص برای بینندگان نیست و صرفا بیشتر طرفدارانش را به خاطر روابط عاشقانه موجود در سریال جذب میکند.
نکتهی دیگری که در این سریال توجه مخاطب رابه خود جلب میکند طرفداری فرهاد و رفقایش از دکتر مصدق و دولت اوست. درصحنه ای از سریال می بینیم که فرهاد خطاب به آذر می گوید: بهتر است محتوای شعرهایش را از فضای عاشقانه، به فضای سیاسی و اوضاع بد اجتماعی سوق دهد.
از آنجایی که صحنه هایی از سریال مربوط به فضای سیاسی تهران و کودتای ۲۸مرداد و دولت دکتر مصدق است، از کارگردان انتظار می رفت که از دولت مردان مذهبی- سیاسی، که نقشی در روی کار آمدن دولت دکتر مصدق و یا دوام او داشتند نامی برده شود. به همین دلیل بنده حقیر یک نمونه ازخدمات آیت الله کاشانی به دولت دکتر مصدق را بیان می کنم:
در روز ۲۵ تیرماه ۱۳۳۱ش. دکتر مصدق پس از سه ساعت مذاکره با شاه استعفا داد. علت اصلی اسعفا همانطور که در متن آن نوشته شده بود عدم توافق شاه و مصدق در تعیین پست وزارت جنگ بود. شاه با پذیرش استعفا، احمد قوام السلطنه را برای پست نخست وزیری معرفی کرد. آیت الله کاشانی با شنیدن خبر استعفای دکتر مصدق با قاطعیت اعلام کرد که قوام خیانتکار به ملت ایران است و باید کنار رود و دکتر مصدق برای ادامه ی نهضت ملت بازگردد.
آیت الله کاشانی در ۲۹ تیر طی مصاحبه ای مطبوعاتی اعلام کرد: به خدای لایزال اگر قوام نرود اعلام جهاد می کنم و خودم کفن پوشیده و با ملت در پیکار شرکت می کنم. پخش خبر حرکت آیت الله کاشانی با جمعی از مردم کفنپوش به سمت بهارستان التهاب عجیبی به راه انداخت و در درگیری قوای نظامی با مردم جمعیت زیادی به خاک و خون کشیده شدند.
شاه که از چنین قیام بزرگی به وحشت افتاده بود تلفنی احمد قوام را برکنار کرد و با پیروزی نهضت، مجددا دولت دکتر مصدق روی کار آمد.
می توان گفت که در این سریال رابطه ی عاشقانه هست، سیاست هست، شعر هست، اجبار هست، تئاتر هست، کافه و رستوران و کلوپ هست… اما دریغ از جایی برای دین!!