مثل همیشه غالب دیالوگ ها فکر شده و پر معنی و کنایه هستند. و همین می ارزد که برای ارزیابی کامل چند باری فیلم را ببینی. به نظرم گوشزد شدن این نکته که آرمان های نظام را دارند آرام آرام تغییر می دهند و "محافظ ها بادیگارد می شوند" از نگاه یک محافظ و پرداختن به زندگی او بسیار مسیر جالب و ایده خوبی بود که انتخاب شده بود. کما اینکه در آژانس شک ها و تردید های جامعه که از جنس "دورت گذشته مربی یا نه؟" با بهانه یک گروگانگیری مطرح شده بود. در کنار این مسئله امنیت و تلاش عده ای گمنام در حفظ نظام را هم باید بیافزایید. به عنوان یک مخاطب ساده احساسم این است که فیلم گاها صحنه اضافی زیاد دارد. صحنه خانم زارعی که دختر مدرسه ای را به بیمارستان می رساند، و یا صحنه آموزش نظامی آقای حمیدیان و چند صحنه دیگر. بود و نبودشان خیلی اثری نداشت... و موسیقی هم، مثل همیشه، فوق العاده جذاب بود. نشانه اش هم اینکه ریتم موسیقی تا ساعتها همراه مخاطب میشود و به گونه ای در ذهن حک می شود. هم حس غرور و اقتدار را به خوبی پوشش می داد هم حس اظطراب و نگرانی مبهم... یا علی مدد