کارن: بنفشه آفریقایی فیلمی پر از نماد است از تاس های جفت شش و یک تا بنفشه آفریقایی و کت وشلوار آبی کم رنگ. فیلم به شدت نمادین است و کد گذاری های مخصوص خودش را دارد که فیلمساز سعی میکند با توشات هایی که خوب دکوپاژ شده است فضای نماد هایش را تزیین کند. فیلم فیلمنامه«شاید»خوبی دارد ولی : قصه گویی اش بعضا ناتوان است. فضایش کاملا تکراری است. فیلمنامه اش پر حفره است از جمله علامت سوال هایی که در ذهن مخاطب تا پایان باقی میگذارد مثلا چرا شکو از فریدون جدا شده است؟ او فریدون را بیشتر دوست دارد یا رضا را؟ چرا یک هو یخ فریدون باز شد؟ شاپور کیست وچه میخواهد؟ فیلم مشکل شخصیت پردازی دارد. ما گذشته ی شخصیت ها را نمیدانیم و داستانهایشان را نمیدانیم؛ مثلا شکو که عاقل ترین آدم داستان است بلد نیست رابطه میان این دو طراز کند. ثریا خانم برای مخاطب بسیار گنگ است.
نماد های فیلم از جایی به بعد روی هوا ول شده اند. مانند تاس ها و حتی خود بنفشه آفریقایی و نقطه قوت فیلم بازی فوق العاده زیبای رضا بابک است. در نهایت این فیلم که اصلا فضای داستانی اش چنین ریتمی کند و آرام میطلبد و خسته است و در عین حال سر حال است.