اگر قرار باشه از بین تولیدات سینمایی سال های اخیر یک فیلم رو شایسته برچسب سیاه نمایی بدونیم همین فیلمه که با کپی برداری محتوایی از نمونه های مشابه بسیار (و البته موفق تر) و صرفا اعمال تغییراتی در سلسله رویدادهای ناگوار (یک سناریو رو از میان میلیون ها سناریوی ناگواری که میتونه در زندگی روزمره اتفاق بیفته و ممکنه به مخیله بشر خطور بکنه یا نکنه، انتخاب می کنه) بدون اینکه هیچ گونه راهکاری ارائه بده یا حتی بدون اینکه پیامی داشته باشه، فقط و فقط تبدیل به یک ذکر مصیبت میشه. به عبارتی تنها دستاورد این فیلم به تصویر کشیدن یک بدبختی از بیشماره که البته به خودی خود ضعف نیست، ضعف اونجاییه که فضای این بدبختی به طور خاص، فضایی نامأنوس برای یک شهروند جهان سومی در قرن 21 نیست. رسالت سینما به پرواز در آوردن قوه تخیل و یا حداقلش نزدیکتر کردن مخاطب به فضاهای فکری و موقعیت های ناشناسه. خلاصه بگم: فیلمساز با این فیلم به مخاطب میگه: در جریان هستی که دور و برمون کلی بدبختی و فلک زدگی داریم، مگه نه؟ این یکیشه، افتادن بار مسئولیت سرپرستی به دوش کودکی که خودش باید کودکی کنه. (چیزی که همه مون هم ازش شنیدیم هم خوندیم، که چیزی جدیدی نیست. بقیه ش هم فقط یک زنجیره ی حوادث علت و معلولی ـه که به هزاران شکل قابل جایگزینیه و همشون هم میتونه منتج به همین نتیجه بشه که اون هم اهمیتی نداره)
0 لایک
0نظر
بیوگرافی سامان راحمی
سینما همان زندگیست، منهای تکه های کسالت آور آن. «نقل به مضمون»