دغدغه ی این فیلم، اونطور که خیلی ها به غلط برداشت می کنن، نه در بوق و کرنا کردن مکرر اعمال قهرمانانه ی یک سرباز آمریکایی با تکیه و تأکید مرسوم بر وجه "آمریکایی" اون، و نه تلقین و تبیین ساده لوحانه ی "شنا بر خلاف جریان آب" به عنوان فرمول قهرمانیه. بلکه صرفا نمایش اهمیت استواری بر ایمان مبتنی بر وجوه انسانی در درجه ی اول، و ادای دین به یک قهرمان ملی در درجه ی دومه. و اگر قرار باشه که این فیلم "پیامی" به مخاطب بده، اون پیام ایمانه؛ مفهومی جهان شمول که مستقل از زمان و مکانه و با به تصویر کشیدن جلوه ای از ایمان در دشوارترین میدان تقابل ارزش ها، یعنی میدان جنگ، که مرز مشخصی بین خوب و بد وجود نداره و اساسی ترین اصل غریزی انسان که همانا میل به بقاست در اون به چالش کشیده میشه، نه تنها به طور ضمنی راهکاری بنیادی رو برای حل خیل عظیم و متنوع معضلات جوامع بشری یادآور میشه بلکه با ارائه ی یک نمونه و الگوی مستند، به نوعی اعتبارسنجی کرده و سخن از امکان نفوذ بارقه ای از ایده آلیسم در هرج و مرج رئالیسم به میون میاره. فراموش نکنیم که فضای جنگ تنها بستری برای بیان موضوع اصلی فیلمه (ایمان) و این فیلم از لحاظ مضمون به مانند بسیاری از همنوعانش حتی از ژانری متمایز، مثل ماتریکس، در یک زمره قرار می گیره. (دیگه وارد حیطه ی سینمای اقتباسی و بهره برداری از پتانسیل خلق قهرمان نمیشم، چیزی که در سینمای ایران به شدت نادیده گرفته شده.) مل گیبسون در همون صحنه های ابتدایی جنگ، با استفاده از جلوه های ویژه ی بصری نظیر پاشیدن خون در هوا که مشابهش رو برای دفعات اول در فیلم دیگرش، Apocalypto، دیده بودیم و همچنین با کمک گرفتن از گریم های بی پرده در نمایش جراحات، نشون داد که قصد رفتن به سمت فضای هنری رو نداره تا با واقعی تر شدن فضای جنگ، شخصیت اصلی قصه و تصمیماتش ملموس تر بشه و بیننده با اون احساس بیگانگی نکنه و از طرفی دیگه با به تصویر کشیدن ترس ها و رفتارهای احتیاط آمیز کاراکتر "دزموند" که با بازی خوب "اندرو گارفیلد" باورپذیر شده، سعی می کنه تا اون رو در حد یک انسان نظرکرده و تافته ی جدا بافته بالا نبره که همه ی این ها دست به دست هم داده ن تا اثربخشی پیام داستان هرچه بیشتر باشه؛ پیامی که در انتهای فیلم و در مصاحبه با شخصیت های واقعی داستان فیلم، به گونه ای کلی از زبانشون عنوان میشه انگار که وقتی از "اعتقاد راسخ" حرف می زنن صرفا در مورد "دزموند داس" و جنگی که در اون حضور داشته ن نیست تا ویژگی جهان شمولی اون اعتقاد راسخ، همونطور که پیشتر ذکر شد، نمود بیشتری پیدا کنه و تمام جنبه های شخصی زندگی مخاطبان فیلم رو شامل بشه. شاید این فیلم از نظر برخی افراد شعاری به نظر بیاد، دلیلش هم اینه که امروزه فاصله ی زیادی بین دنیای ایده آل و دنیای واقعی افتاده و با دیدن فیلم هایی از این دست به نظر بیننده می رسه که شخصیت ها متعلق به این دوران و این دنیای واقعی نیستن...ولی وقتی در ابتدای فیلم با عبارت "یک داستان واقعی" مواجه میشیم (و نه حتی "الهام گرفته" از یک داستان واقعی) و می دونیم که تخیلات کارگردان اجازه خروج از دایره ی واقعیات رو به جز مواردی مربوط به جلوه های بصری و اکشن (که ربطی به شخصیت پردازی ندارن) نداشته، بهتره برای دو ساعت هم که شده از دری که سینما با جادوی خودش به دنیای ایده آل جنبه های متعالی سرمشق-گونه ی انسان های نمونه باز می کنه عبور کرده و با عباراتی مثل "سینمای شعار زده" یا "سینمای بیانیه گو" خودمون رو از لذت دیدن چنین فیلم هایی محروم نکنیم...دیگه خود دانید!
1 لایک
0نظر
بیوگرافی سامان راحمی
سینما همان زندگیست، منهای تکه های کسالت آور آن. «نقل به مضمون»