خام بدم، پخته شدم، سوختم... در نگاه اول با فیلمی با مضمون انتقام جویانه مواجهیم."سایمون" در گذشته خودش عملی رو نسبت به "گوردون" انجام میده که تبعات اون در زمان حال دامنگیرش میشه...اما با نگاهی عمیق تر، میشه این فیلم رو تا حدودی عرفانی با آموزه های دینی دونست. هر چقدر در داستان به جلو میریم و بیشتر با پیشینه سایمون و گوردون آشنا میشیم پی می بریم که در واقع این گوردون نیست که از سایمون انتقام می گیره، بلکه این خود سایمون و گذشته شه که به سراغش میاد و مثل کارما اون رو در بر می گیره. سایمون با اعمالش شخصیت خودش رو شکل میده و مطابق با همین شخصیت، اعمال جدیدی رو مرتکب میشه و به تدریج سرنوشت خودش رو رقم میزنه. درست مثل این کلام قصار منسوب به امام علی (ع): مراقب افکارت باش که گفتارت را می سازد مراقب گفتارت باش که اعمالت را می سازد مراقب اعمالت باش که عادت هایت را می سازد مراقب عادت هایت باش که شخصیتت را می سازد مراقب شخصیتت باش که سرنوشتت را می سازد! در ابتدا سایمون رو شخصیتی پاک و منزه می بینیم؛ یعنی همونطور که خودش، خودش رو می بینه و با جلو رفتن داستان و حوادثی که رخ میده ذره به ذره سرپوشی که سایمون روی گذشته اش گذاشته کنار میره و با خود حقیقیش رو به رو میشه و این مسئله که تقریباً تا پایان فیلم هیچ نشونه محکمی از مزاحمت گوردون در زندگی سایمون ارائه نمیشه کمک میکنه تا تمرکز و ظن بیننده (همراه با سایمون) هر چه بیشتر بر این مواجهه با خود قرار بگیره...و در نهایت هدیه گوردون به سایمون و کنار رفتن پرده ها رو داریم، که سبب میشه سایمون حقیقت اعمالش رو همونطور که هستند درک کنه و کارنامه اعمالش رو (بخوانید خودش رو) از چشمان نوزاد تازه متولد شده اش بخونه و ببینه و خودش قضاوت نهایی رو نسبت به خودش انجام بده...در حقیقت گوردون آموزگاریه که به سایمون درس معرفت میده و اون رو از سایمون بیخیال و غافل ابتدای فیلم (بخوانید خام) به سایمون خودشناخته انتهای فیلم (بخوانید سوخته) تبدیل میکنه و اون رو از علم الیقین به عین الیقین و سپس به حق الیقین می رسونه...آموزه ای که به طور استعاری از لفظ "هدیه" براش استفاده شده که یک خجستگی رو به ذهن متبادر میکنه و چه خجستگی ای بالاتر از آموختن از اشتباهات؟ همونطور که گوردون جایی در فیلم میگه: خیلی از اتفاق های خوب از اتفاقات بد حاصل میشه ( و یا به گونه ای دیگه: « ان مع العسر یسرا» )؛ در حالی که سایمون احساس میکنه که دنیا روی سرش خراب شده، نگاه گوردون از پشت در بیمارستان حاکی از لذت رضایت از انتقام نیست بلکه آمیزه ای از تأسف و امید یک معلم به درس گرفتن دانش آموزشه. در انتها برای دوستانی که دودلند که این فیلم رو ببینند یا نه باید بگم که با فیلمی باطناً مشابه Oldboy طرف خواهند بود و اگه اون رو هم ندیدید (چون الان 6 صبحه و نه حافظه ام یاری میکنه و نه حوصله ام که مثالی دیگه بزنم) فقط توصیه میکنم که ببینید، جدا از مطالبی که گفتم کارگردانی و فضاسازی و بازی های خوبی داره و بیننده رو درگیر میکنه...دیگه خود دانید!
0 لایک
0نظر
بیوگرافی سامان راحمی
سینما همان زندگیست، منهای تکه های کسالت آور آن. «نقل به مضمون»