"دونده زمین" فاتحه ای ست بر این سرزمین آقا خَلیل که بوضوح مشخص است ضدقهرمان فیلم است؛ نمایی تمامِ قد از مردی ست که مورد نفرت "کمال تبریزی" ست. یعنی همان رئیسجمهور در سال 84تا88 و 88تا92!! اسمش بماند. آقاخلیل با پیتِ نفتِ(مدل قدیمی اَش) آب که استعاره از نفت است را می دزدد و بجایَش آب معدنی و غذا به مردم می دهد. یعنی کمی از آن نفت ارزشمند و کمی غذا به مردم داده می شود ولی ثروت آنها توسط یک دزد هموطن به تاراج می رود. این از این. خانم معلم هم مانند یک زندانیِ آگاه اما بیچاره است که لاجرم باید با خلق و خوی مردم روستا بسازد و هیچ تصور نمیکند که راهکارهایَش ممکن است اثرگذار باشد. استعاره از روشنفکرانی که در زندان هستند!! مردم روستا هم منتظر غذایی هستند که آقا خلیل برایِ شان می آورد-که البته نمی دانم چرا این نوع غذا دادن و غذا گرفتن و غذا خوردن، شبیه پخش نذری دهه اول محرم در ایران است؟؟؟- و هیچ جنبشی ندارند. مخصوصاً مردان قهوه خانه که مانند احمق ها به برفک تلویزیون چشم دوخته اند و گویی مَسخ شده آن برفک هستند.استعاره از اینکه هرچه به مردم نشان بدهی، اعتراضی نمی کنند و سعی در تغییر وبهبود آن ندارند. مرد و زن و دختر دم بخت و پسرخواستگار هم شبیه گال گرفته هایی منزوی در یک کوچه تنگ؛ بَسط نشسته اند-منتظر چه هستند؟؟ خدا می داند- استعاره از مردمی که نیازمند کمک هستند و دچار نوعی درخودماندگی. بچه ها نیز به زشت ترین شکل ممکن بنمایش در می آیند.استعاره از اینکه با شرایط حاکم بر کشور؛ از نسل آینده هیچ چیز برنمی آید و به آنها امید نیست. اما "هازاما کانپه" که می آید و روستا را از ناامیدیِ مرگبار نجات می دهد و همه را امید می بخشد و دگرگونیِ عجیبی در مردم ایجاد می کند و همه چیز راست و ریست می شود!! استعاره از اینکه ما به مدد یک خارجی نیازمندیم. عَجَب !! یک ژاپنیِ مریضِ سرطان گرفته می آید و ایران را نجات می دهد؟؟ احسنت بر شما آقای تبریزی !! دست مَریزاد. دشمنیِ شما با یک تفکر و یک فرقه و یک جریان در این کشور، موجب شد اینگونه مردم خود را بی مایه و دون بدانید؟؟دست شما درست آقا کمال...دمتان گرم. یعنی امیدمان را از خودمان قطع کنیم و به مریض های خارجی دل ببندیم. باشد آقای کارگردان. خوب شد فرمودید... حال دیگر مردمِ ما یک عده احمق هستند که نیاز است یک نیرویِ اجنبی بیاید و ما را نجات دهد؟ حال دیگر ما ایرانی ها آنقدر پَست و بی ارزش شده ایم که مانند ملّتی طاعون گرفته باید بنشینیم تا برایمان نذری بیاورند و ثروتمان را به تاراج ببرند؟؟ حال دیگر ما ایرانی ها بدون کمک خارجی ها نمی توانیم زندگی کنیم؟؟ حال باید منتظر باشیم یک ژاپنی که سرطان گرفته بیاید و امید داشتن را یادمان بدهد؟؟ دست شما دردنکند آقای تبریزی... خوشَمان باشد که اینچنین کارگردانی داریم که روی هرچه منافق و وطن فروش است سفید کرده؛ آنهم بخاطر یک جریانِ سیاسی!! هیچ انسانی را ندیدم که وطنَ ش را این چنین بفروشد و اسم خود را هنرمند بگذارد. دستخوش هنرمند!! نمی دانم چگونه خشم خود را ابراز کنم. اما هرچه مسعود فراستی درباره کمال خان تبریزی گفت، راست گفت.
باید زاویه دیدتان را عوض کنید. به نظرم وجود یک خارجی نشانه چند چیز است: 1- تفاوت فرهنگ ژاپنی و ایرانی (به وجود تلفن سامسونگ بر روی میز رئیس جمهور آمریکا اشاره می کنم)2- غریب پرستی ما ایرانیان ( در اکثر جنگ ها در گذشته در هجوم کشورهای دیگر ایران در عین قدرت شکست خورده است) 3- تجربه را تجربه کردن خطاست (وقتی کشورهای دیگر بدون نفت توانسته اند موفق باشند چرا ما نشویم و چرا از آنها یاد نگیریم) و...
0 لایک
پاسخ دهید
1401/12/05
گزارش شما ارسال شد! متشکریم که در حفظ فضای فرهنگی منظوم ما را یاری میکنید
بیوگرافی سید محمد موسوی
ما کمی عجیبیم. مشاهیر دنیایِ تصویر رو نمی بینیم.برای بی ارزش ترین ساخته های سینما سرودست میشکنیم. عجیبیم.
متاسفم برای هزینه ای که بابت ساخت این فیلم داده شد.