یک نوستالژی بامزه و شیرین (داستان مدرسه و پسرک) و چند تا پیام بازرگانی کسل کننده وسطش (داستان زوج معادی و حاتمی)
کارگردانی آقای معادی رشد داشته و این بهترین اثرشون بود فضا سازی و صحنه های نوستالژی رو خوب انجام داده بودن و تم خاکی رنگی رو میشد تو کل فیلم حس کرد جلوه های ویژه و موسقی و فیلم برداری هم نقطه قوت ها بود
اما بریم سراغ داستان همونطور که اول گفتم قسمت های مربوط به مدرسه و پسر کوچولو بسیار بامزه و شیرین بودند و ای کاش کلا داستان حول همین مورد میچرخید مثلا کشمکش بین همین بچه با مدیر و عوامل مدرسه و یا خانوادش (یه جورایی مثل فیلم نفس) شخصیت مدیر با بازی آقای انصاری (که به نظرم بهترین بازیگر این فیلم بودند) خیلی کم به کار گرفته شدند ولی همون قسمت هایی که بودند جزو بهترین های فیلم بود (صحنه دیوار نویسی و سخنرانی های سر صفش) و مثل شخصیت خانم دارابی ورود آقایان ممنوع ماندگار بشن
اما بقیه عوامل شامل کادر مدرسه و خصوصا آقای حبیب رضایی و خانواده های فیلم که همگی سوختند و به هدر رفتند به خاطر این اصرار بی جا که حتما باید خانم حاتمی و معادی یه داستانی داشته باشند تو فیلم نقطه ضعف فیلم همین زوج بودند که کاش اصلا وجود نداشتند به چند دلیل : خیلی بازی های کسل کننده کم دیالوگی داشتند و فیلمو از ریتم انداخته بودند(خوبه باز تو خونه میشد زد بره جلو تو سینما که باید تحمل میکردی) بیشتر به یک زوج دهه نودی میخوردند تا دهه شصتی (بازی و دیالوگ های کمی شعاری داشتند برعکس بقیه فیلم که کارگردان تونسته بود نگاه خودشو به اون دوران حرفه ای درون فیلم جا بده) فقط آخرای فیلم خوب بودند (قسمتی که دزد میاد)
در کل اگر آقای معادی فقط کارگردان بود و شخصیت خودشو می سپرد مثلا به آقای رضایی می شد این فیلم و اون مدرسه فوق العاده و خاطره ساز بشه
به این نکته باید دقت کرد که زوج معادی و حاتمی توی این فیلم باید در طول فیلم کم دیالوگ می بودن تا سردی رابطه شون به خوبی ترسیم بشه، همیشه که قرار نیست با دیالوگ آدم ها حس شون رو به هم ابراز کنن...
0 لایک
پاسخ دهید
1399/01/07
گزارش شما ارسال شد! متشکریم که در حفظ فضای فرهنگی منظوم ما را یاری میکنید