آژانس شیشه ای فیلمی سرگرم کننده است اما نه عالی. حال چرا ؟ فیلم که بخش یا پرده اول جامعه ای را نشان می دهند کهبیزاراند از حاج کاظم ها که این مقدمه ای است برای شروع داستان آژانس شیشه ای مثال وقتی که حاج کاظم خاطرات نجات دادن عباس را برای دکتر تعریف میکند دکتر بیزاری خودش را با نگاه کردن به ساعت و میمیک صورتش نشان میدهد یا صحنه ورود دکتر بهمن که حاجی و عباس با سراغش میروند تا بفهمند دکتر بهمن کجاست؟ و حاج کاظم می فهمد که دکتر همان بهمن است حال سوال اینجاست که حاتمی کیا به زیبایی هرچه تمام تر آن را در تصویر نشان داده اینکه بهمن از عمد در برخورد اول آنها را به جای نیاورد؟ یا اینکه واقعا یادش نمانده بودهاست؟ بعد از تمام شدن بخش اول می رسیم به پرده یا بخش دوم، آژانس مسافرتی. که دیگر همه اتفاقات مهم از صحنه های دراماتیک تا اکشن داخل این لوکیشن اتفاق می افتند. حال دیگر در این بخش این کاظم است کهاز جامعه بیزار است و حرفدلش و همسنگرش را به دیگران می زند در این بخش هم حاتمی کیا از ما یک سوال میکند حقبا کاظم است؟ یا سلحشور؟ میتوانیم کاظم و سلحشور را قلب و عقل کارگردان ببینیم جوری که شاید این حرف کاظم به احمد کوهی یعنی حرفی که میگوید:سلحشور خود منه می تواند حرف خود حاتمی کیا باشد و درگیری سلحشور و کاظم درگیری قلب و عقل اوست. اما در این بخش یک حفره بد داستانی داریم به جز اینکه آژانس شیشه کپی از بعد از ظهر سگی است تا جایی که در بعد از ظهر سگی هم یکی از پرسنل بانک آسم دارد مثل آژانس شیشه ای. اما حفره اصلیزمانیاست که عباس متقاعد میشود با احمد از آژانس بیرون برود و مردم از این تصمیم عباس خوشحال میشوند و دست میزنند چرا؟ مثلا شما یک گروگان هستید توی اون شرایط وخیم که هر لحظه امکان دارد اتفاقی برایتان بیفتد دست میزند و میگوید ماَشالله عباس. احتمالا این کار را انجام نمی دهید و چرا عباس با دست زدن های مردم از این کارش منصرف شد؟ تا انتهای فیلم ما هیچ دلیلی نمی بینیم اما در کل این بخش هم بازی های خوب میبینم و هم موسیقی بسیار زیبا و دلنشین مجید انتظامی و شوخی جالبی با عباس کیارستمی فقید. حال به بخش و پرده آخر یعنی جمع بندی همه این اتفاقات میرسیم در بخش آخر حاتمی کیا خودش به سوال خودش جواب میدهد و قلبش را به مغزش ارجعیت میدهد و میمیگذارد هم کاظم و هم عباس از مرز خارج شوند و صحنه ای که کاظم و عباس از آژانس بیرون می آیند و کاظم گروگان ها را به دست اصغر می سپارد ولی چون میداند اصغر چه آدمی است و او را می شناسد فشنگ های تفنگ را خالی میکند تا اصغر به کسی صدمه نزند و در آخرین لحظه فیلم عباس میمیرد و تلاش های کاظم بی نتیجه میماند. در کل آژانس شیشه ای فیلمی سرگرم کننده است، کارگرانی خوب دارد،موسیقی خوب دارد،یک کیانیان و پرستویی شاهکار دارد و یک فیلم برداری درست و حسابی دارد اما متاسفانه در بعضی مواقع فیلمنامه دقیقی ندارد و حاتمی کیا از همان اول میداند میخواهد چی بسازد و حرفش چیست و میتوان او را با الیور استون مقایسهکرد و این برای یک کارگردان خیلی خوب است که بعد از بیست چند سال هنوز توان ساختن فیلم سرگرم کننده دارد.