از اونجایی که بنده در زمان جنگ نبودم ، ناتوانم در اینکه راجب صحنه ، پوشش و چیز هایی از این قبیل صحبت کنم ! اما پدر و مادر من با هر پارت از این فیلم خاطره هایی براشون زنده میشد مثل ، صف خرید نفت و یا اینکه هر روز صبح مرگ می فرستاند ، تنبیه هایی که در مدرسه صورت میگرفت ( مثل خودکاریی ک لای انگشت دانش اموز میگذاشتن و چیز های این چنینی ) پس میتوان گفت اقای معادی خوب توانسته حس و حال ان زمان رو برای مخاطبین دهه شصت و پنجاه بسازه و واقعا بهش تبریک میگم ! اما داستان فیلم ، عاشقانه های جنگ و بمب باران ! پیمان معادی با این فیلم به مخاطبینش گفت که میشه حتی عاشق جنگ بود ! و گفت هر چیزی را میتوان بهش عشق ورزید حتی خون و خون ریزی ... حتی بمب باران حتی خراب شدن اشیانه های صد ها هزار انسان پیمان معادی یک عشق تازه جوانه زده و یک عشقی که به یک تار مو وصل بود رو نشون داد و اینک از حس زیبای عشق و محبت گفت ! از عشقی ک میمیرد و زنده میشود از عشقی که نمیتوان گفت ، از عشقی که میتوان گفت خلاصه پیمان معادی گفت که عشق همان قدر که زیباست و باعث میشود انسان از بمب و بمب باران خوشش بیاد ! همان قدر بی حسش کند ک حتی مرگش برایش فرقی نداشته باشد ( جریان اینک به خانوم حاتمی و معادی به پناهگاه نمیرفتن و پسر بچه هر روز دعا میکرد تا موقعیتی جور شود و به پناهگاه برود ) بازیگران فیلم بسیار توانمند بودن از بازی خانوم حاتمی و خود معادی که هیچ جایی برای صحبت کردن نمیذاره و نقش متفاوت سیامک انصاری و پسر بچه ی عاشق در هرصورت فیلم زیبایی بود
گزارش شما ارسال شد! متشکریم که در حفظ فضای فرهنگی منظوم ما را یاری میکنید
بیوگرافی پرسا صادقی
سنگی را اگر به رودخانهای بیندازی، چندان تأثیری ندارد. سطح آب اندکی میشکافد و کمی موج برمیدارد. صدای نامحسوس «تاپ» میآید، اما همین صدا هم در هیاهوی آب و موجهایش گم میشود. همین و بس.