جامعه مصرف گرا با طمع موزیکال لارس فون تریه میگوید"فیلم باید مثل سنگ درون کفش آدم را اذیت کند" همین نظر وی به ما ثابت میکند که با کارگران معمولی طرف نیستیم.او که در سال ۱۹۸۴ اولین فیلم سینمایی خود به نام عنصر جنایت وارد سینما ها شد. که این فیلم آغاز کننده جنبش دگما ۹۵ بود که شاید بعد از موج نوی سینمای فرانسه مهم ترین جنبش سینمایی تا به امروز باشد جنبشی که هدف مانیفیست هایش هرچه واقع گرایی بیشتر در فیلم ها بود،مانند به کار گیری صحنه های طبیعی و نور های طبیعی،دوربین روی دست یا حتما لوکیشن و بدون دستکاری محیط صورت گیرد و... اما جریان رقصنده در تاریکی فرق میکند این فیلم تنها فیلم وی بود که توانست نخل طلای جشنواره کن را بعد از سال های به نام خود کند. این فیلم که آخرین قسمت از دومین سه گانه مضمونی فون تریه یعنی "قلب طلایی" است،جامعه مصرفگرای آمریکا را هدف گرفته است.فیلم مانند داگویل فیلم دیگر فون تریه اول فضای بسیار انسانی و گاهی اوقات شادی را دارد،سلما جازکوا پناهنده چکسلواکی به همراه پسرش زندگی خوبی را بین همسایه شون که یک زوج آمریکایی هستند دارند. سلما عاشق رقص و موسیقی است در تئاتر موزیکالی ایفای نقش میکند و برای تامین اجاره اش در کارخانه ای روستایی در آمریکا مشغول کار است در همین حین برای همسایشان بیل هوستون پول هنگفتی به ارث میرسد اما همسرش تمام این پول را خرج میکند و بدهی بالا میآورد و بعد بیل از سلما درخواست کمک می کند که سلما به وی می گوید که دارد کور میشود و این در خانواده اش ارثی است و پول پس اندازش را برای عمل جراحی چشم پسرش لازم دارد. ما تا اینجای داستان اینگونه میتوانیم تفسیر کنیم که این خارجی ها هستند که تولید میکنند مانند سلما و به فکر آینده خود هستند تا بتوانند آینده خود را تامین کنند اما آمریکایی ها آدم های مصرف گرای افراطی هستند که هیچ به فکر آینده شان نیستند که ما در فیلم هم میبینیم سلما بچه دارد که بچه یعنی آینده هرکس اما خانواده آمریکایی بچه ندارند که یعنی آینده ای ندارند.در طول فیلم ما به زیبایی هرچه تمام تر کور شدن تدریجی سلما را در قاب میبینیم کسی که از همین کور بودنش سو استفاده می شود و بیل هوستون پول عمل جراحی چشم پسرش را به سرقت میبرد.فیلم از اینجا به بعد دیگر روندش فرق میکند و دیگر به صراحت هر چه تمام تر جامعه آمریکایی را میکوبد از صحنه های دادگاه گرفته تا صحنه اعدام سلما. درقصنده در تاریکی یک درام پراحساس و سیاه در باب جامعه آمریکا.صحنه های موزیکال فیلم که نشان می داندکه لارس فون تریه ژانر موزیکال را به خوبی درک کرده است و بهراحتی فهمش را انتقال میدهد،چنان که سلما در صحنه ای میگوید"موزیکال تلخی ندارد" و فیلم دقیقا در تلخ ترین صحنات فیلم موزیکال می شود و زمانی که موزیکال میشود انگار ما وارد یک دنیا دیگر میشویم،صحنه های موزیکال نور پردازی شان فیلم برادرشان و... همه با داستان اصلی فیلم فرق میکند چنان کهفرق واقعیت و خیال به زیبایی در فیلم مشخص میشود.لارس فون تریه در این فیلم نشان داد که میتوان هر ژانر سینمایی را با هم ترکیب کرد و یک شاهکار از آن ترکیب را روانه بازار کرد.