ساختاری تکراری و غیر حرفه ای لوک بسون در بهترین شرایط فیلمسازی اش هم فیلم دندون گیر و خوبی نمی سازد. از صحنه های اغراق آمیز اکشن گرفته تا دیالوگ های مصنوعی به ظاهر فلسفی،عرفانی،که لئون هم از این قاعده مستثنی نیست. لئون قاتل فیلم نیکیتا را دارد اما فضای نیکیتا را ندارد.با اینکه نیکیتا هم فیلم خوبی نیست اما بسیار آبرومند تر و جذاب تر ساخته شده است.لئون از همان اول داستان ساده و تکراری را شروع میکند قاتل خونسرد و با گذشته ای نامعلوم اما تیره و تار که در زندگی خصوصیش آدمی مهربان است،که این نوع شخصیت از تکراری بودن از شخصیت به تیپ تبدیل میشود و بدمن فیلم هم فاجعه است ، تیپِ تیپ است.پلیس فاسد معتاد،که شاید قدمت این مدل شخصیت هم اندازه سینمای جنایی است.ماتیلدا(ناتالی پورتمن) که نماد گذشته لئون است،از همه ی شخصیت ها ری اکشن ها و حرکات جدید تری دارد ولی او هم تکراری است. تکراری از شخصیت های دیگر فیلم های تاریخ سینما به بدترین شکل و غیر حرفه ای.فیلم علاوه بر شخصیت های کلیشه ای و تکراری دیالوگ های به ظاهر عرفانی و فلسفی میبینم که اصلا این دیالوگ ها به شعور هیچ کدام از شخصیت ها نمی خورد چنان که انگار به یک گدا نمایشنامه های شکسپیر را دیکته بکنی و از همه بدتر چیزی که در تمام فیلم های بسون موج میزند غلو آمیز بودن صحنه های اکشن فیلم هایش است.صحنه هایی که بی دلیل خون و خونریزی و انفجار ساختمان و لت و پار کردن پلیس ها در اداره پلیس و... دارند! سینمای فرانسه در دهه های ۶۰ و ۷۰ با گدار،تورفو،ملویل،رومر و... به اوج خود رسید و سینمای فرانسه را به عنوان کشوری صاحب سبک و بسیار مهم در صنعت فیلمسازی تثبیت کرد. اما در دهه های ۹۰ و ۸۰ کارگردانان فرانسوی سینمای شاعرانه و دلپذیر خودشان را به سینمای اکشن و اغراق آمیز هالیوود ترجیح دادند و به بزرگان خود پشت پا زدند و سینمای هویت دارشان را به سینمای بی هویت هالیوود فروختند،و اما بازیگری رنو برازنده نقشش است با آن سکنات و استیلش اما این یعنی دارد یک بازی خوب انجام میدهد؟ یا پورتمن که یک بازی اغراق آمیز از خود ارائه میدهد که نمی گذارد بیننده با او همدردی کند و اما اولدمن او که همیشه توانسته گلیمش را از آب بیرون بکشد و در این فیلم هم مانند دیگر فیلم هایش حتی با آن شخصیت ضعیفی که برعهده دارد بازی قابل قبولتری را از دیگر بازیگران ارائه داده است.