داستان قصه در یک روز اتفاق می افتد.فیلمنامه طوری ست که اگر بتواند به بیننده استرس و هیجان بدهد و او را با شور و درهم برهمی وضعیت شخصیت ها همراه کند و بیننده از گذر زمان در فیلم حرص بخورد،یعنی فیلم موفق است.آیا نیوکاسل اینگونه بود؟قطعا جواب منفی است.کارگردان هر چه کرد تا استرس از نوع مثبت را به بیننده القا کند، نتوانست.شخصیت ها هم آن گونه که باید و شاید پرداخته نمی شوند و در حد تیپ بازی می کنند.به عبارتی دیگر ابی،ابی نیست.تنها بهرام افشاری است که نقش او را بازی می کند.ولی به عنوان مثال مجید سوزوکی،مجید سوزوکی است؛نه کامبیز دیرباز. کارگردان هر چه سعی می کند با دعواها و سر و صدا ها ریتم فیلم را تند کند،نمی تواند.نقش نیما شاهرخ شاهی هم می خواهد فاز و حال و هوایی مخالف دیگر شخصیت ها داشته باشد و منحصر به فرد و خاص باشد ولی این شخصیت پردازی هم شکست می خورد.