کریمی در پنجمین تجربه کارگردانی یک اثر سینمایی خود وارد یک فضای کاملا جدید نسبت به آثار قبلی خود شده و با همکاری هادی حجازی فر و ایده داستانی خودش، یک داستان ملودرام پیچیده را به تصویر کشیده است فیلم کریمی همچنین از این حیث که بیش از نود درصد آن به زبان آذری (و با زیرنویس فارسی) ارائه میشود نیز قابل توجه است؛ موضوعی که پیش از این کمتر در سینمای کشورمان رخ داده است .. کاظم که به اسم آتابای در روستای خود (در اطراف شهر خوی) معروف است، از معدود افرادی در روستا است که به قول اهالی این قریه، یک آدم حسابی شده. او از ژاپن برگشته و با تشکیل تورهایی و آوردن یک سری توریست داخلی و خارجی به این روستا، کاری کرده که اهالی منطقه سر و سامان بگیرند و از همین رو در میان همه محبوب است. کاظم اما زندگی تلخ و تیرهای در گذشته خود دارد که رفته رفته رازهای آن برملا میشوند. خواهر او یعنی فرخلقا در گذشتهای نسبتا دور (۱۵ سال پیش) خودسوزی کرده و باغ خانوادگی که این اتفاق شوم در آن افتاده، حالا توسط شوهر این مرحومه به فروش رفته است و یک مرد پولدار با دو دختر خود آنجا را خریداری کرده است پیچیدگی فیلم حکایت از سرگردانی کاراکترهای فیلم دارد شخصیت کاظم یا همان آتابای( با بازی هادی حجازی فر) که خشم و ناراحتی خود را در لحظه بیان میکند و بعد از گذر زمان پشیمان شده و به سوی فردی که ناراحت شده است پیش میرود در فیلم پدر و خواهر زاده اش مشمول این رفتار کاظم میشوند. کاظم معنی لغوی آن کظم غیظ است و کاراکتر فیلم درست عکس این معنی عمل میکند و ردپای این قضیه را کارگردان در فیلم چنین گذاشته است در فیلم وقتی او را کاظم خطاب میکنند بیشتر تمایل دارد که آتابای باشد تا کاظم این تغییر شخصیت برگرفته از وضعیت گذشته او دارد که بدلیل شکست عشقی نمیخواهد شبیه گذشته خود باشد از سوی دیگر با کاراکتر مشابه کاظم یعنی یحیی با، بازی متفاوت جواد عزتی روبرو هستیم که در استیصال و واماندگی قرار دارد این رفتار یحیی برگرفته از عشقی است که نافرجام مانده است در سکانس هایی که دیالوگ بین این دو شخصیت رد و بدل میشود گویی داستان فیلم از دریچه نگاه این دو روایت میشود بخصوص زمانی که تکنیک کارگردان در کنار ساختار متن قرار میگیرد و نمود آن در فیلم قابهایی است که البته بیشتر در سینمای اروپای شرقی شاهد این رویداد هستیم مجموعا این نماها باید در خدمت محتوا و جهان اثر فیلمساز باشند نمونه ایی که در این فیلم میتوان مثال زد نمایی است که یحیی و آتابای در کنار دریاچه نمک می ایستند فضای مرده ایی که به زندگی هر دو کاراکتر شبیه است و نشانگر سرگردانی هر دوی آنهاست البته دامن کاراکترهای دیگر فیلم را هم گویا گرفته است پدر که روزی زندگی قلدر مآبانه ایی داشته است امروزش را با افیون و قلیان میگذرد و اما ضلع دیگر مثلث، کاراکتر سیما همسر آقای شیرازی است که از همان نگاه اول که توسط کاظم صورت میگیرد یادآور عشقی کهنه و شاید گمگشته این روزهایش میشود. سیما زنی مشابه دو کاراکتر دیگر است با این تفاوت که علاوه بر عشق و سردرگمی با بیماری سرطان هم دست و پنجه نرم میکند در کنار این شخصیتها دو کاراکتر جوان که خواهر زاده آتابای و دختر سیما هستند که گذشته یحیی، کاظم و سیما هستند و آنچه که در سوبژکتیویته این سه کاراکتر قرار گرفته است مخاطب میتواند بصورت عینی مشاهده کند اما با توجه به نقد توصیفی ذکر شده باید گفت که فیلم ظاهرا نحوه روایت پیچیده ایی دارد که ممکن است مخاطب هم دچار سردرگمی شود اکه اگر آگاهانه صورت گرفته باشد اتفاق خوبی است در مجموع با مقایسه کارهای نیکی کریمی با سایر کارهای خودش این کار رو به جلو است اما نسبت به یک فیلم ایده آل همچنان فاصله دارد