قصه جاویدان یکی از ساخته های نسبتا کوتاه( پنجاه و پنج دقیقه) اورسون ولز ( به تعبیر من کبیبر) طبعا آثار ولز آثار عامه پسندی نیستن به خاطر سبک خاص وهوشمندانه خودش ابدا مخاطبش رو دست کم نمیگیره و کشف کردن و درآوردن مفهوم رو به عهده خود مخاطب میزاره. (حتی گاها مشاهده شده مفهوم رو عمدا برای اینکه نده دست مخاطب پشت خودش قایم میکنه هرچی هم بگی چی تو دستته میگه هیچی به ابرفرض) نتیجتا آثارش به دید چشمان سطحی بین ،بدون مفهوم، غیر دراماتیک و (اگر از اصطلاح خود این چشمان سطحی استفاده کنم) چرت وپرت میاد داستان پیرامون یک ثروتمند پیر و کلاهبرداره (که خود ولز نقشش رو بازی میکنه) که دارای قدرت بسیاریه وکم کم داره به پایان عمرش نزدیک میشه و وقتی یک داستانی بهش یادآوری میشه که در واقع اون داستان دروغ بوده ولی همه ملوان ها اون داستان رو از جانب خودشون به عنوان یه خاطره تعریف میکردن، اون حس قدرت طلبیه درش زنده میشه و میگه من میخوام این داستان به حقیقت تبدیل کنم تا واقعا برای یک ملوان این داستان پیش اومده باشه . ادامش رو نمیگم. ولی اینجا جاییه که از دید فرد عادی که این فیلم رو مضخرف میدونه اون پیرمرد به خواسته خودش میرسه ولی از دید یک مخاطب فعال پیرمرد به هدف خودش نمیرسه. اورسون ولزه دیگه ((هرچی بیشتر راجبش فکرکنی کمتر میفهمی)) جملهی توی (()) دیالوگ فیلم (مردی که آنجا نبود) برادران کوئن هست. باید به موسیقی متن زیبای این فیلم رو هم اضافه کنم. البته همونقدر هم سکوت های توی فیلم زیباست.