من مخاطب سینمای کیارستمی نیستم و این اولین فیلمیه که از این کارگردان پرآوازه ی ایرانی میبینم. خلاصه بگم چندان نتونست منو جذب بکنه و کمی خسته کننده شد به دلیل ریتم کند و البته داستان یکنواخت و بدون فراز و فرود با این حال توی فیلم خلاقیت های جالبی هم وجود داشت البه نه توی روایت یا مفهوم بلکه توی فرم. یه مثال میزنم : شخصیت اصلی فیلم با دو تا از همکار هاش میره به این ماموریت ولی ما هیچ جای فیلم چهره این همکار ها رو نمیبینیم و فقط صداشون رو میشنویم. راجب فردی که چاله میکنه و معشوقش هم همینطوره و چهرشون رو نمیبینیم . به عبارتی شخصیت اصلی داستان رو تو یه قرنطینه نسبی قرار داده که همونطوری که از صفت نسبی پیداست مطلق نیست یعنی ما یه سری شخصیت فرعی هم داریم که علاوه بر صوت، چهرشون رو هم داریم که تعدادشون هم کم نیست به هرحال اون سکانسی که سوار موتور پزشک از وسط اون گندم زار ها میگذرن سکانس مورد علاقمه. کل فیلم یه طرف این سکانس یه طرف دیگه. اگه ونگوگ زنده بود از اون صحنه نقاشی میکشید(((: من به فدای تمام کرد ها برم اینقدر دلم خواست برم تو اون روستایی که این فیلم رو فیلم برداری کردن زندگی کنم (: البته میگن معمولا کیارسمی تو انتخاب لوکیشن اکثر فیلماش همینقدر خوش سلیقست پ.ن: شعر فروغ( که اسم فیلم هم ازش اومده) و خیام هم خیلی عالی سر جاشون نشستن(":