فیلم قهرمان رو یک ماه پیش دیدم، ولی الان گفتم براش بررسی بنویسم تا حسابی ابعاد فیلم دستم اومده باشه و مفاهیمش توی ذهنم خوب نشسته باشه. خب اوّل میخواستم براش بررسی خیلی خیلی طولانی بنویسم، ولی دیدم بازم به همه جزئیات نمیرسه پس اون بررسی رو بصورت کتابچه میدم توی بازار و دوستان میتونن تهیّه کنن و به مطالعه اش بپردازن! D: امّا خود قهرمان! خب بدون شک قهرمان فرهادی به اندازه ی جدایی فرهادی درخشان نیست ولی این به این معنی نیست که این دوتا کار اختلاف کیفی فاحشی با هم دارن؛ نه! اتفاقا قهرمان فیلم کامل تریه؛ چون به نظرم در ادامه جدایی ساخته شده و داره حرفهایی که اونجا نزده رو اینجا بصورت دغدغه های روز جامعه با نشانه گذاری های ریز انجام میده. به شباهت این دو اثر فرهادی توجّه کنین: طلاق، پنهانکاری، دروغ، مرد ساده لوح از طبقه ضعیف جامعه که سپس عصیان میکنه و... در واقع رحیم در قهرمان همون حجّت جدایی هست. به سادگی و طبقه اجتماعی این دو شخصیت دقّت کنین و همچنین سرانجام شون. حجّت در جایی که فکر میکنه نادر در سقط نوزادش مقصّره از جلد سادگی بیرون میاد و طغیان و گرد و خاک زیادی میکنه و هم چنین در جایی که از زنش یعنی راضیه میخواد حرفی از تصادف کردنش با ماشین جلوی نادر و سیمین به میان نیاره. رحیم چی؟ این مورد کجا گرد و خاک میکنه؟ جایی که از عرش به فرش میرسه، جایی که میفهمه جامعه هم با زندان براش فرقی نداره پس با بهرام درگیر میشه و همونجا هم همکاران بهرام، رحیم رو در مغازه ای حبس میکنن تا پلیس بیاد. اینجا به درستی به همین مفهوم اشاره داره و سوال ریشه ای و مهمّی رو مطرح میکنه: واقعا چه فرقی بین زندان و جامعه برای رحیم هست؟ یکی دیگه از نشانه گذاری های جذّاب قهرمان ابتدای کار هست در جایی که رحیم بعد از مرخصی از زندان به بنای نقش رستم میره و تا جایی از داربستها بالا میره تا شوهر خواهرش رو ببینه ولی بعد خسته میشه و میاد پایین، اینجا به مفهوم از عرش به فرش رسیدن اشاره داره و بی رحم بودن فضای مجازی که بت های خودساخته رو نابود میکنه! فضای مجازی حکایت ناپایداری احوال دنیاست و البته دور شدن از اصل و اصالت اسطوره ای در جایی که رحیم اشاره میکنه: موندم 2500 سال پیش چه طور اینهمه راه میومدن سر خاک مرده شون؟ البته متاسفانه من ابتدای فیلم رو که این سکانس مهم هم داخلش بود، به دلیل مشکل دزدگیر ماشین و بعد هم خرابی دستگاه چاپ بلیط سینما از دست دادم ولی از قضا این سکانس تنها سکانس قهرمان هست که در اینترنت موجوده و خوشبختانه تونستم ببینمش! :) هرچند که بعدا هم دوباره فیلم رو کامل خواهم دید. امّا ادامه ی بررسی! خب پس به نشانه گذاری های اثر اشاره شد که همین هم وجه تمایز قهرمان با تله فیلم هست، مطلبی که آقای فراستی ازش غافل بوده. همین طور یک محبث دیگه هم امضای پای فیلم هست که به معنی به ورطه تکرار افتادن فرهادی نیست، چیزی که آقای افخمی به عنوان دوست فراستی ازش غافل شده!! رحیم به عنوان شخصیت اصلی در برابر دو سازمان قرار گرفته: 1- زندان 2- فرمانداری در زندان و فرمانداری وجه مشترکی وجود داره، اونم اینکه در هر دو رحیم دروغ میگه. در زندان مجبورش میکنن تا جلوی دوربینهای تلویزیونی اشاره کنه نزول نگرفته و البته کیف سکّه ها رو هم خودش پیدا کرده( در صورتی که هم نزول گرفته و هم سکّه ها رو پیدا نکرده، بلکه نامزدش پیدا کرده. ) در فرمانداری چی؟ کسی با کلام مجبورش نمیکنه خلاف واقع حرفی بزنه، هرچند که در عمل قضیه متفاوته! یکی از مسئولین فرمانداری با تیپ و ظاهر ارزشی نشسته و میگه باید مدرک بیاری تا استخدامت کنیم! البته اینجا به نظرم یکی از ضعفهای فیلمنامه رو نمایان میکنه که واقعا چرا خواهر رحیم هیچ یادداشت یا شماره ای از صاحب کیف نخواسته؟ همین طور چرا رحیم از ابتدا شماره تماس خانه خواهرش رو قرار نداده؟ البته یکی از مسئولین زندان هم همین سوال رو مطرح میکنه که انگار از زبان مخاطبه!! رحیم در پاسخ اشاره میکنه که خواسته خودش مستقیم با صاحب کیف صحبت کنه که البته دقیق روشن نیست که چرا اینطوره. به قول یکی از اصطلاحات به جای منتقد عزیزی، " در اینجا نظم روایی متقاعد کننده ای در چیدمان عناصر درام وجود ندارد." این قسمت حفره دار ادامه پیدا میکنه تا اینکه فرخنده( نامزد رحیم) خودش رو به جای صاحب کیف جا میزنه و میره فرمانداری و البته در اونجا هم مسئول ارزشی بیان میکنه که اس ام اسی به گوشی اش اومده و به ماجرا مشکوک شده. در این سکانس فرهادی با یک حرکت غیر منتظره نقد خودش رو از زبان راننده تاکسی به مسئول میگه! در واقع میتونه حرف طبقه ضعیف به قشر مصلحت اندیش ظاهر نگر باشه که از سفره خوب بهره بردن! همون طور که اشاره کردم این قسمت بزرگترین ضعف فیلمنامه رو آشکار کرده، در صورتی که در بقیّه بخشها واقعا نمادپردازی ها و نشانه گذاری های عالی داریم که به غنای فیلمنامه قهرمان اضافه کرده. یکی دیگه از ضعفهای فیلم نامه هم عشق بین فرخنده و رحیم هست که خوب در نیومده و مخاطب چندان نمیتونه درک کنه پشت احساس افراطی فرخنده چی هست. شخصیت پردازی های قهرمان بصورت خاکستری هست، بنا به شرایط هم جامعه میتونه عوض بشه، هم سازمان و نهاد که همه ی اینها در فرد مورد بحث اثر میذارن. مثلا میشه به چرخش ناگهانی نهاد خیریّه هم اشاره کرد که بعد از به فرش رسیدن رحیم، میخواد پول آزادی رو برای نجات زندانی از قصاص خرج کنه. در کل قهرمان اثری از فرهادی صاحب سبکه؛ اثری که با بازی عالی امیر جدیدی، سادگی شخصیتی از طبقه فرودست جامعه رو باورپذیر کرده و بعد به سراغ خلق موقعیّت رفته. به خوبی میشه دید که از اتّفاقهای به ظاهر ساده، چه پیچیدگی هایی میتونه بیرون بیاد و وجدان، شرف و انسانیّت افراد رو محک بزنه. همین طور پرسش های قابل بحث خط روایی فیلم هم بسیار ارزشمند هستن مثل اینکه تفاوت میان انجام کار خوب و انجام ندادن کار بد چی هست؟ تفاوت دروغ گفتن و حقیقت رو نگفتن چی؟ تنها یک حقیقت وجود داره یا حقیقتهای متفاوت؟ این بین باز هم فرهادی از بچّه ها به عنوان شاهد استفاده کرده و این بار ترمه ی جدایی جای خودش رو به سیاوش داده. همه ی این پرسشها و نکته ها در نهایت ما رو به ایستگاه پایانی میرسونن. (جایی که واقعا هم در ایستگاه نشانه گذاری انجام شده! D:) رحیم قهرمانی خاکستری و بدون مدال هست که از زندان جامعه به سمت زندان تاریک حقیقی حرکت میکنه... در پایان اشاره میکنم به جمله ی شهاب حسینی که در سال 95 در جشنواره کن مطرح کرد: اصغر فرهادی قبل از هر چیزی یک متفکّره، پس به خوبی موفّق میشه دنیای مورد نظرش رو خلق کنه...