یک مرد جوان ظاهرا منفعل، خورشید (زاهد حسن)، از یک منطقه روستایی به داکا می آید که به دنبال شغل و زندگی بهتر است. او می تواند با یک عمو (Ahsanul Haq Minu) که عملا او را از هر پنی که داشته است، بماند. یک خانم زیبا و مشتاق زن متاهل (Rosey Siddiqui) مانند یک نفس هوای تازه در این حله است. به زودی متوجه می شود که خورشید در حال رفتن به یک خانه ی دولتی است و تهدید کرده است که یک دشمن بی نظیر راتانپور و پلیس او (شهید زدن سلیم) دشمن با یک بمب (در کیف) مسلح است و نمی ترسد که آن را منفجر کند. با برگزاری نشست های مقامات دولتی در دست زدن به تفنگ، وی از افراد با نفوذ منطقه می خواهد از جمله مسعود علی خان و ASP (حسن مسعود)، رهبر یک سازمان جوانان (مارجوک راسل)، یکی از فعالان برجسته فرهنگی (فضلور رحمان بابو)، رهبران سیاسی متعلق به احزاب رقیب (جیانتو چاتپاتاهی و صالح احمد) و متفکران (امیرال حاک چوودوری و تانیا احمد). بعد از اینکه همه آنها وارد می شوند، فکر می کنند که آنها برای شرکت در یک نشست فوری با DC، دعوت شده اند. وی خواسته های هشت نقطه ای را می خواند و می خواهد مجلس قانون جدیدی را تصویب کند تا فساد را پایان دهد.