جلال و هدیه، پدر و دختر، عتیقه فروش هستند و اشیاء عتیقه را از طریق گمرک به خارج از کشور ارسال میکنند. یک محموله غیر قانونی حاوی دو شمعدان، برای ارسال به آلمان به آنها پیشنهاد میشود . جلال آن را میپذیرد ولی در این میان ارزیاب گمرک که از دوستان آنها بود، فوت میکند و جانشین او "کامران کمالیان" مانع ارسال این شمعدانها میشود. کامران به هدیه، دختر جلال، و جلال نیز به خاله کمال علاقمند میشوند. هدیه از این موقعیت استفاده میکند و با ترفندی سعی دارد شمعدانها را بفرستد ولی از آنجایی که او هم به کامران علاقمند شده از کرده خود پشیمان میشود. از سویی دیگر جلال به خواستگاری خاله کامران میرود و زندگی مجدد به روال عادی باز میگردد