پیرزن گلفروشی که از کودکی، دخترش را برای تحصیل به شهر دیگری فرستاده است همیشه وانمود کرده که دحترک از خانوادهی مرفه و ثروتمندی است و وقتی دختر خبر میدهد که با نامزدش که از خانوادهای متمول است قصد سفر به تهران را دارد، پیرزن نگران به هر انگیزهای متوسل میشود.تمامی آشنایان و همکارانش به یاری او میآیند و بالاخره قضایا خیلی خوب جور میشود، اما در این بین حوادثی روی میدهد و سرانجام واقعیت آشکار میشود.سرانجام پیرزن گلفروش-مادر-دختر و نامزدش، علیرغم این حوادث همچنان درکنار هم میمانند.