آقای هیروگلیف، یک روز تعطیل، پریشان از خواب برمی خیزد و به اداره اش می رود. بر صفحه کامپیوتر علاماتی را به خط هیروگلیف مشاهده می کند. برای کشف خطوط به کتابخانه بزرگ شهر می رود. رساله ای که دخترش در دوره ی دانشجویی نوشته می یابد. پدر با استفاده از رساله سرگذشت دخترش را مرور می کند: او در دوره ی دانشجویی به کارخانه ها سرکشی می کرده و بعدها در ارتباط با یک گروه سیاسی مسلح مأمور شده تا مبارزه ی گروهی از کارگران معدن را سازمان دهد. پیشنهادهایی که دختر و رفقایش ارایه می کنند با پیشنهادهای رهبران اعتصاب در تعارض است. دختر پس از صدور یک اطلاعیه ی آتشین از طرف کارگران، که به آشوب در محیط کارگری منجر می شود، از محل می گریزد و چندی بعد در درگیری خیابانی کشته می شود. س