در اوایل دهه 40، پس از اولین سفر خود به ترکیه، رضا شاه که تحت تأثیر این واقعیت بود که آتاتورک می دانست که جمعیت کشورش به سرشماری دستور داد. برای اینکه سرشماری به درستی کار کند، هرکسی مجبور بود در حالی که مأمورین به بازدید می پرداختند، در خانه بمانند. چندین عامل دولتی از این فرصت استفاده کرده و یک فروشگاه طلا و جواهر را در لاله زار فرو ریختند، بدون توجه به این نکته که بخشی از طلا و جواهر ازدواج خنثی مظفر میان اقلام مورد استفاده قرار می گیرد. خنثی مظفر به زرایر دستور می دهد تا در اسرع وقت پیدا کردن و تکه تکه کردن جواهرات را برگرداند. شریر به شش کارآگاه 6 انگشتی می گوید. کارآگاه در کار خود بسیار خوشحال است و به زودی جواهرات را پیدا می کند و احترام و اعتماد خین مظفر را به دست می آورد. کارآگاهی که در حال حاضر برای خنثی مظفر کار می کند، یک مأموریت جدید برای ضبط یک مردی است که برای مدت طولانی به دنبال آن بوده است. خان خواسته است از هنرمند انتقام بگیرد.