دکتر محسنیان صاحب شرکت بزرگی است و رفتار بسیار خشکی با کارکنان شرکت دارد و باعث رنجش آنها میشود. او مدتی است که شخصی را در کنار خود احساس میکند ولی دیگران او را نمیبینند. دکتر ابتدا از او واهمه داشت ولی کمکم با او همصحبت شد و فهمید مرگ به سراغش آمده تا حسابهایش را تسویه کند و از کارمندانش حلالیت بطلبد، اما همه از او دل آزرده بودند و بالاخره دکتر در دفتر کارش فوت میکند