پروانه خانواده خود را در زلزله بم از دست داده است و شوهرش، احسان به اتهام قتل در زندان و محکوم به قصاص است. سیمین، همسایه پروانه، زنی تنهاست و یک شب که حالش بد میشود، پروانه به خانه سیمین میرود و بدین ترتیب ارتباط نزدیکتری پیدا میکنند. پروانه متوجه میشود که سیمین به علت پرستاری از مادر بیمارش درخواست ازدواج پسردایی خود را رد کرده است. سیمین از پسر داییاش که وکیل است درخواست کمک میکند اما همه چیز علیه احسان است. تا اینکه پنج ساعت قبل از اجرای حکم، منشی شرکت حقایق را فاش میکند و حکم اعدام لغو میشود. سیمین نیز از روحیه بالای پروانه درس میگیرد و به زندگی عادی خود برمی گردد