خانم محمدی که در شرف جدایی از همسرش، آقای ناصری است که در راه سفر به مشهد با دوخانم بیوه به نامهای جواهری و خازنه آشنا میشود. آنها به ذکر خیر از همسران مرحومشان میپردازند و پس از مطلع شدن از اوضاع زندگی خانم محمدی سعی میکنند او و همسرش را آشتی دهند. با ورود آقای ناصری به مشهد، سوء تفاهم بین او خانم محمدی از بین میرود و نهایتا" مشخص میشود که آقای ناصری همرزم پسران خانمها جواهری و خازنه بوده است و این آشنایی هدیهای از جانب آنها است