«موسی» کارش صید ماهی قاچاق است و «داوود» با او مخالف است. موسی به انواع حیل کوشش میکند داوود را با خود همراه سازد و چون موفق نمیشود، مزاحمتهایی برایش فراهم میکند. یک بار «محمد» برادر موسی با او درگیر میشود و به قتل میرسد و داوود ناچار به فرار به تهران میشود. داوود در تهران با جوانی به نام اکبر که آن دو را در موقعیت متزلزل و نامطمئنی میبییند، به آنها پیشنهاد سرقت میدهد. داوود و «عبدو» از روی استیصال پیشنهاد اکبر را میپذیرند ولی در ریان سرقت گرفتار شده و به قتل میرسند.