"حبیب" در مسابقهی کشتی کج با اینکه میتواند برنده باشد، میبازد و "رحمان" کشتیگیر برنده، این را حس میکند او به دیدار رحمان میرود و با پسر بیمارش "مهران" روبرو میشود که آتش اشتیاق او برای برنده شدن پدر چون آتش تب بدن بیمارش تند است. پیگیریهای او آشکار میسازد که حبیب به خاطر نیازش به پول جهت معالجهی فرزندش به شرط قاسم و اربابش_ برای اینکه بازنده باشد_ تن در داده است. رحمان که میخواهد یک قهرمان واقعی باشد، حبیب را یاری میدهد تا او مشکلاتش را حل کند و سپس در یک مبارزهی جانانه با حبیب شرکت میکند و اگرچه در پایان میبازد ولی سربلند است.