میرزا ابراهیمخان عکاسباشی که در اشتیاق ازدواج با آتیه بعد از بازگشت از سفر فرنگ است، گرفتار افسون سینماتوگراف میشود! در رنجوری مظفرالدینشاه، او که نگران آیندهی سینماتوگراف است کسب تکلیف میکند. شاه به فراشباشی سفارش میکند تا عکاسباشی را نزد پسرش ببرد و او اشتباهاً عکاسباشی را به نزد پدرش -ناصرالدینشاه- میفرستد! عکاسباشی تا زمانی که بار دیگر آتیه را ملاقات کند، فیلمهایی را به مناسبتها و سفارشهایی صنعت میکند و در پایان طوفانی، شاهد آنچه که پیش روی سینمای سرزمینش واقع شده، میشود. سینمایی سرشار از محبت، صفا، درستی، پاکی، صداقت، انسانیت و مهر...