جوانی به خاطر عشق به یک رقاصه نامزدش را ترک کرده است. او با مراجعهی پدر جوان و تقاضایش، رقاصه را با تظاهر به بی بندوباری او را از خود میرهاند و سبب میشود که جوان از او دور شود. جوان یکبار دیگر به نامزدش روی میکند و در این زمان واقعیت را درمییابد که رقاصه مبتلا به سرطان است و آخرین ساعات زندگی خود را میگذراند. جوان نزد رقاصه باز میگردد و رقاصه در آغوش او درمیگذرد