شور و شوق عمیق زندگی یک دکتر جوان را نشان می دهد و وجود کسانی از اطرافیان او را تهدید می کند. داستان او در فلسفه ها به خودی خود گفته می شود، زیرا یکی از شخصیت های اصلی دروغ می گوید. این مرد، به عنوان یک دکتر جوان، ماتیله را تحسین کرد، که به ظاهر به ظاهر کورکورانه به مرد اشتباه ظلم کرد. خواهر ماتیله، Anancia، در بی گناهی وحشتناک، بی رحمانه عمل می کند، تحریک اشتباه خواهر او. جوناس، برادر دکتر، از ذهنش خارج شده است، که توسط یک داستان عاشقانه غم انگیز دیوانه شده است. در نهایت، والریا و پدرش، استاد قدیمی شمشیربازی زیبا و مرموز، که در غرفه شمشیربازی خانواده دکتر زندگی می کردند وجود دارد، جایی که او (و در اصل پدرش تنها) درس های نرده ها و فعالیت های دیگر را درگیر کرد.