«غلامحسین» نوجوانی است چهارده ساله که برای کمک به امرار معاش خانواده در فروشگاهی کار میکند. یک روز او باعث میشود که یکی از تلویزیونهای فروشگاه به زمین بیفتد و بشکند. «فریدون» جوان بیست سالهای که در مغازهی مجاور کار میکند به «غلامحسین» کمک میکند تا صاحب مغازه متوجه قضیهی شکستن تلویزیون نشود. چندی بعد «فریدون» برای پنهان نگهداشتن این مسئله شروع به اخاذی از «غلامحسین» میکند. «غلامحسین» برای رهایی از این مشکل چارهای میاندیشد و...