یکی از دوستان صمیمی "عنایتالله" دخترش "میمنت" را به او میسپارد و خود عازم زیارت خانه خدا میشود. میمنت عاشق عنایت میشود اما مرد وانمود میکند که صاحب همسر و فرزند است. دختر پس از تلاش و جستجوی بسیار با زن و فرزند فلابی "عنایت" آشنا شده و راز مرد را فاش میکند ولی با این وجود "عنایت" حاضر با ازدواج با دختر دوستش نمیشود و با همان زنی_ که به دروغ همسر خود معرفی کرده ازدواج میکند و پسرش را نیز به فرزندی میپذیرد تا در امانت داری خیانت نکرده باشد.