پس از شکستن با دوست دخترش ورونیکا، جان هار بیکار یک اتاق ارزان در یک سالن سوارکاری متعلق به مارتین استون خوب می کند و صاحبخانه به او می گوید که این خانه توسط افراد بی گناه شلوغ است. جان دیگر هیچ مستاجر دیگری را نمی بیند، اما یک خانم عجیب و غریب در خانه و در طول شب، او چیزهای عجیب و غریب را در تلویزیون خود می بیند و می بیند که ضربه های خشونت آمیز در داخل آن است. هنگامی که جان ورونیکا را فرا می خواند، متوجه می شود که او بعد از بسیاری از شب های بی خوابی نزدیک است و تصمیم می گیرد با او بماند. با این حال، ورونیکا در طول شب از بین می رود، و جان را به تصمیم نهایی هدایت می کند.