"امیر" پس از مدتها از زندان ازاد میشود. او تصمیم دارد که زندگی آرامی را شروع کند ولی تصمیم او با وسوسه یک سرقت تازه هرگز عملی نمیگردد و "امیر" سرقت تازهای را با موفقیت از یک کازینو صورت میدهد. ولی در حین فرار دختری به نام "شیرین" که از کارکنان کازینوست امیر را میبیند و تنها شاهد سرقت میشود. شیرین در همین حال بر اثر یک برخورد اتفاقی با امیر بیناییاش را از دست میدهد. امیر که خود را مسئول این واقعه میداند تصمیم میگیرد که بینایی را به شیرین بازگرداند. ولی این مخالف خواسته "سهراب" و یاران دیگرش است، یهمین جهت هم سعی میکنند شیرین را از بین ببرند، ولی موفق نمیشوند و سرانجام گرفتار قانون میشوند.