"امیر" راننده یک شرکت معدنکار وقتی که حقوق کارکنان معدن را حمل میکند مورد حمله دو تن از دست نشاندگان صمیمیترین دوستش "هاشم" قرار گرفته و پولها را از دست میدهد. امیر که در مظان اتهام است به تعقیب سارقین میپردازد و نشانههائی بدست میآورد و آنها را با هاشم در میان میگذارد و هاشم نیز یکبار دیگر سارقین را فراری میدهد. پیگیریهای امیر ماهیت هاشم را آشکار میکند و این زمانیست که هاشم قصد ازدواج با دخترعموی خود را دارد. امیر مردد میشود ولی هاشم که به خود آمده، خود را به پلیس معرفی کرده و سبب رفع اتهام از امیر میگردد.