سربازان قزاق به منطقه ای در گیلان می آیند و از مردم می خواهند که اگر با یاغیان جنگل ارتباط داشته خود را معرفی کنند و اسلحه هایشان را نیز تحویل دهند. یکی از مردان دهکده که حاضر به همکاری با سربازان حکومتی نیست به اتفاق همسر و دختر و پسرش از محل دور می شوند، سربازان به دنبال آنان روانه می شوند و پدر را دور از چشم خانواده هدف گلوله های خود قرار می دهند. ساعتی بعد پسر، جسد پدر را می یابد، اما در بازگشت، به مادر و خواهرش حرفی نمی زند و سعی می کند آنها را محافظت کرده و به منطقه امنی ببرد، تا اینکه در نیمه راه خواهر و مادر باردارش را با گاری روانه می کند تا خود بتواند جلوی قزاق ها را بگیرد. بعد از درگیری با قزاق ها در لحظه ای که می رفت تا پسر دستگیر شود، یکی از یاران پدرش او را نجات می دهد و او نزد خواهر و مادرش بر می گردد.