آقای "حکمتی" معلم تازهای است که به مدرسهای در جنوب شهر منتقل میشود. او هنگام ورود به محله با گروهی از بچهها که برخی از آنها شاگردانش هستند برخورد میکند. آقای حکمتی عاشق خواهر یکی از شاگردانش میشود. اما موانعی سر راه این عشق وجود دارند و ناچار آقای حکمتی محله را ترک میکند.