حسان ـ متولد حیفا، دانشجوی ممتاز مهندسی و تبعه انگلستان ـ برای ازدواج با دختر مورد علاقهاش هیام، از انگلستان عازم اردوگاه جنین در فلسطین اشغالی می شود. او قصد دارد پس از مراسم ازدواج با همسرش برای ادامه تحصیل به انگلستان برگردد. جشن عروسی آن دو در یک محفل کوچک اما گرم برگزار می شود. حمله گسترده اسراییل به اردوگاه جنین به زوج جوان اجازه نمی دهد این دو، رنگ آرامش را بینند. آنها که عازم انگلستان هستند در ایست بازرسی نیروهای اسراییلی از یکدیگر جدا می شوند. وقتی حسان به نوع برخورد مأموران با آنها اعتراض می کند، او را بازداشت می کنند. نیروهای اسراییلی به حمله های خشونتباری علیه فلسطینی ها دست می زنند. حسان، پس از رهایی از بازداشتگاه ها در عین تیراندازی مأموران به انقلابیون فلسطینی زخمی می شود اما خود را به همسرش می رساند و به او می گوید تا با هم از منطقه بگریزند و خود را به انگلستان برسانند. هیام پیشنهاد شوهرش را نمی پذیرد و می گوید وقتی مادر، برادر و همه فلسطینی ها در اینجا هستند او ترجیح می دهد در وطن خود بماند. در حالی که ارتش اسراییل به حمله های خود به اردوگاه جنین ادامه می دهد، حسان و هیام تصمیم می گیرند در کنار دایی محمود، انقلابی فلسطینی، بمانند.