«علی کرمی» با پدربزرگ و مادرش زندگی می کند. پدربزرگ بر اثر سکته خفیف مغزی خانه نشین می شود و علی به جای پدربزرگ در میدان نقش جهان مشغول درشکه رانی می شود. علی که به صورت متفرقه در حال تحصیل است، روزها در میدان مشغول کار است و اجبارا هر روز با آقای نادری (معلم مدرسه) روبرو می شود. از آنجائیکه علی نمی تواند به تنهایی در یادگیری درس ریاضی موفق باشد از آقای نادری کمک می خواهد اما بازنشستگی ناخواسته آقای نادری باعث می شود نتواند سر قرار حاضر شود و این در حالی است که دو هفته به امتحان باقی است...