نصرت خانم که سرپرست یک خانواده است، برای امرار معاش ترشی خانگی میفروشد. برحسب اتفاق او با آقا جهان که تاجر فرش است آشنا میشود. با وجود مخالفتهای خانوادههای طرفین، آن دو با هم ازدواج میکنند. خانواده نصرت خانم به همراه او به خانه آقا جهان میروند تا در کنار هم زندگیکنند که ماجراهای جالبی را به همراه دارد. در این بین فرشهای آقا جهان به سرقت میرود که با کمک خانواده نصرت خانم، فرشها پیدا میشود و در پایان نیز همه با هم به مشهد میروند.