"حکیمباشی" با ورود دکتر تحصیل کردهای به دهکده چون موقعیت خود را در خطر میبیند به انواع حیله و خدعه سعی میکند او را از دهکده براند. اما وقتی دختر حکیمباشی (به خاطر مخالفت پدر با عشقی که به دکتر پیدا کرده) دست به خودکشی میزند خود نیازمند به دکتر میشود و از آن پس دکتر جای حکیمباشی را میگیرد.