جوانی تبهکار دختری با نام "نازی" را فریب میدهد و بعد ناپدید میگردد. نازی صاحب فرزند پسری میشود. این پسر در هشت سالگی کودکی دروغگو و شیطان است. یکبار پسر پدر خود را میبیند که زنی را به قتل میرساند. پدر وقتی قصد از بین بردن شاهد قتل را میکند درمییابد که شاهد پسر خودش است. در همین زمان نیز پلیس از راه میرسد. پدر قصد فرار میکند ولی در حین فرار سقوط کرده و کشته میشود.