Yu-jeong (لی Na-young) اکنون سه مرتبه تلاش خودکشی کرده است. اشتیاق او برای مادرش و بی تفاوتی نسبت به بقیه دنیا، او را از هر فرصتی برای شادی جدا می کند. عمه یو جیانگ خواهر مونیکا یک راهبه است و او اغلب به زندانیان مراجعه به زندان های زندان منتقل می شود. خواهر مونیکا با یک زندانی جدید اعدام همراه می شود که می پرسد آیا می تواند خواهرش را ببیند. یو جیانگ با اکراه موافق است یو جیانگ و زندانی که به اعدام محکوم شده اند بلافاصله به یکدیگر باز نمی شوند. یو جونگ از یک خانواده ثروتمند می آید و استاد دانشگاه است. با این حال، او از سن 15 سالگی به علت تجاوز جنسی به دست پسر عموی خود، شادی نداشته است. زندانی که او با آن مواجه می شود، به نام یون سو (Kang Dong-won)، یک تجربه دوران کودکی را تجربه کرده است. او در سن کودکی پدر و مادر خود را ترک کرده بود و مجبور بود در خیابان ها زندگی کند، در حالی که مراقبت از برادر کوچکتر داشت. سرانجام یونسو درگیر در جهان جنایتکار می شود و به قتل محکوم می شود. Yu-jeong و Yun-soo با زمینه های متفاوت خود، هنوز هم قادر به برقراری ارتباط با یکدیگر هستند، چرا که هر دو نفر دچار غم و اندوه مانند چند نفر دیگر می توانند بدانند. در حالیکه هر دو وظیفه خود را از طریق جلسات هفتگی خود باز می گردانند، اکنون باید با احساسات خود در برابر یکدیگر کنار بیایند و با کمترین میزان زمانی که با هم داشتند، به مقابله بپردازند. [5] [6]