سروش تهرانی، کارخانهدار ورشکسته که توسط مشتاق و زنش که با فالگیری و رمالی مردم را سرکیسه میکنند، به این اوضاع افتاده بعد از 20 سال با کمک خواهرش یلدا و شوهرش شهرام منصوری با حقهای مشتاق و زنش را به دام میاندازند و سروش خانه پدریاش را وقف مدرسه میکند و نام آن را مدرسه وقفی حاج مصطفی تهرانی میگذارد.