وقتی مینا اطمینان می دهد که پدرش قصد دارد به او تجارت کند، خانه اش را در اصفهان می گذارد و با محمود محمد، به تهران می رود. مینا و محمد در تهران با مشکلات زیادی روبرو هستند، اما آنها برای بازگشت به خانواده خود نیازی ندارند، بنابراین آنها برای مقصد ناشناخته سر می کنند.