داستان فیلم روایتی است آشنا از یکی از قصههای قدیمی ایران دربارهی استادی مارگیر و سه پسرش. پدر و دو پسر بزرگش به دلیل خودپسندی و غرور خود را برتر و بزرگتر از آن میدانند که همسری را در کنار خود داشته باشند. ولی کوچکترین پسر، روالی دیگر دارد و با همسرش زندگی سادهای اختیار کرده است. روزی سواری غبارآلود برای آنان خبر میآورد که در آبادی ماری پیدا شده که تمامی استادان مارگیر را به هلاکت رسانده است. دو برادر و پدر مغرور یکی پس از دیگری، بیآنکه از مرگ دیگری پند بگیرند، اسیر سحر و نیش مار میشوند. کوچکترین برادر با راهنمایی و همفکری همسرش، از خصوصیت منفی مار بهره برده و آئینهای در برابر سوراخ دیوار میگذارد و مار را که مغرور و شیفتهی هیبت خود و تماشای خویش شده به دام میاندازد و به این ترتیب پدر و برادران مغرور و مار مغرورتر اسیر خلق و خوی ناپسند خود میگردند.