فریبا، دختری است که در هنگام ترجمه یک کتاب دچار توهمات عجیبی میشود او که به مردی به نام سعید دلبسته است میداند در صورت ازدواج باید با نامادری وی کنار بیابد او برای رهایی از این موضوع برای مدتی نزد خالهاش زندگی میکند و در آنجا ناخواسته درگیر ماجرای نادر و مریم، همسایه خالهاش میشود. در نهایت فریبا که از علاقهاش به سارا دختر سعید مطمین میشود از یک سو با او ازدواج و جای خالی همسر مرحومش را میگیرد و از سوی دیگر تصمیم میگیرد هیچ کتابی با مضمون منفی را ترجمه نکند.