» ایکس « ( آلبر تاتزی ) می خواهد » الف « ( سیریک ) را متقاعد کند آن دو با یکدیگر، شاید سال گذشته، در متلی، شاید در مارینباد، ملاقات داشته اند و او قول داده است که امسال با مرد بگریزد. اما » الف « هیچ چیز از آن ملاقات به یاد نمی آورد... یا طفره می رود... یا جرأت نمی کند که » ایکس « را باز بشناسد...