بیتنیک جری دخترش را به کارناوال می برد. انجی می خواهد قاتل کولی را ببیند، جری نمی تواند رنج بکشد. پس از شنیدن خبر بد از قاتل، جری تنها به دیدن او خواهر، رقصنده Carmelita می رود. او پشت صحنه دعوت شده است، جایی که او به تبدیل شدن به یک قاتل روان گرایی تبدیل شده است. وقتی او تلاش می کند آنجی را بکشد، او و بهترین دوستش هارولد چیزی را اشتباه می بینند.